اگر یک کسب و کار کوچک یا متوسط داشته باشید، احتمالاً فرق چندانی بین بخش بازاریابی و فروش قائل نیستید، چون نیروی کافی برای تمرکز جداگانه بر روی این دو بخش ندارید. به علاوه، فکر نمیکنید که این دو تفاوت چندانی با هم داشته باشند. اگر این حرف درست است، باید به شما خبری بدهم: بازاریابی و فروش با یکدیگر فرق بسیاری میکنند و در نتیجه، نیاز به تخصصهای متفاوتی دارند. اگر قرار باشد بخش مارکتینگ فقط با هدف افزایش فروش فعلی اداره شود، کارکرد آن به پشتیبانی از فروش با یک تمرکز درون شرکتی محدود خواهد شد. اما اگر مارکتینگ جایگاه خود را در تیم مدیریت پیدا کند، میتواند تبدیل به یک المان رشد خوب با تمرکز برون شرکتی شود که فروش شما را هم افزایش میدهد.
پس بهتر است به جای اینکه بازاریابی و فروش را ادغام کنید، دو بخش جداگانه برای آنها در نظر بگیرید و کاری کنید که این دو بخش به خوبی یکدیگر را پشتیبانی کنند. به این ترتیب تضمین رشد تجارت شما بیشتر خواهد بود. البته این فقط حرف ما نیست. نتایج یک تحقیق علمی هم این موضوع را تائید میکند و به ما نشان میدهد شرکتهایی که دو بخش فروش و بازاریابی آنها جدا هستند، رشد بیشتری را نسبت به رقبا دارند. (در بخشهای بعدی این مطلب، بیشتر در مورد این تحقیق صحبت میکنیم.)
با این حساب، احتمالاً بخواهید بدانید که تفاوت دو بخش فروش و بازاریابی دقیقاً چیست و هر کدام چه نقشی را در یک کسب و کار ایفا میکنند؟ در این مقاله بیشتر در این مورد صحبت خواهیم کرد. فروش = محصولی که موجود است را بفروشید
کار بخش فروش ساده است: این بخش باید آنچه موجود است را تبدیل به پول نقد کند. که یعنی سرنخهای فروش را تبدیل به مشتریانی میکند که به شرکت شما پول میدهند و اینکار، با تعامل مستقیم با مشتریان بالقوه برای متقاعدسازی آنها به خرید انجام میشود.
هر تجارتی دارای محصولات و خدمات مشخصی است که باید به فروش برسند. به این منظور، فروشندگان باید یک رابطه نزدیک با مشتری (و گاهی همکاران) داشته باشند، مسیر فروش را هموار کنند، مخالفتهای مشتری را از بین ببرند و در مورد قیمت و شرایط فروش چانه بزنند. معمولاً هم بعد از فروش باید مطمئن شوند که دیگر نیروهای شرکت این نیاز مشتریان را برآورده میکنند.
فروش "به هر قیمت" چیست؟
نگاه بخش فروش از درون به بیرون یک شرکت، یعنی به سمت مشتری است. تمرکز آن بر زمان حال است. و افق دید آن نیز به این هفته، این ماه یا نهایتاً این فصل محدود میشود. دلیل این موضوع هم ساده است: اگر فروش بر زمان حال تمرکز نداشته باشد، هیچ تضمینی بر سود فعلی شرکت وجود نخواهد داشت.
بازاریابی = هم اکنون و در آینده، با مشتریان خود هم سو شوید
هدف معمول بازاریابی این است که مشتریان بالقوه را به محصول یا خدمات شما علاقهمند کند و سرنخ فروش به وجود آورد. بنابراین فعالیتهای آن شامل موارد زیر میشود:
بازاریابی "کثیف" چیست؟
پس یک نقش اصلی بخش بازاریابی این است که بازار کار را از نگاه یک مشتری بشناسد که مخاطب شرکت است و کمک کند که شرکت به سمتی حرکت کند که خواستهها و نیازهای مشتری مذکور را در آینده برآورده کند. که یعنی کار بازاریابی این است که یک برند را به سمت بخشهایی از بازار و گروههایی از مشتریان هدایت کند که شرکت بتواند در آنها رقابت کند و سود داشته باشد.
بگذارید سادهتر بگوییم: بازاریاب باید به برند کمک کند تا پیشنهادات، قیمتگذاری و روابط خود را به نحوی تغییر دهد که نیازهای مشتریان را بهتر برآورده کند و در نتیجه، فروش شرکت افزایش یابد.
البته، کار بازاریابان به همین خلاصه نمیشود. بخش مارکتینگ همچنین باید بتواند درک خود از بازار را به صورت ابزارها و تاکتیکهایی در آورد تا به وسیله آنها شرکت بتواند سهم بیشتری از بازار را جذب کند، روابط (معمولاً دیجیتال) را مستحکم کند و سرنخهای فروش بیشتری را ایجاد کند. بازاریابی همچنین میتواند بخش فروش را به بخشی از بازار بفرستد که باید شکار خود را انجام دهد و فشنگهای مورد نظر را در اختیار آنها قرار دهد. البته توجه داشته باشید که وقتی کارکرد بازاریابی فقط در کمک به تیم فروش در زمان حال خلاصه شود، کسب و کار شما آینده را از دست خواهد داد. حتما بخوانید: فرهنگ واژگان بازاریابی دیجیتال بدون بازاریابی، فروش ضربه خواهد خورد
حتی بهترین شکارچی هم نمیتواند با شلیک تیرهای مشقی به سمت هدفهای بیفایده، برای شام خانوادۀ خود چیزی دست و پا کند. (میدانم، ما که قصد شکار کسی را نداریم. ما خدماتی با ارزش را به آن آدمهایی ارائه میدهیم که قدرشان را بدانند.)
فروش بدون بازاریابی درست!
بازار مدام در حال تغییر است و این موضوع میتواند فروش را تحت تاثیر قرار دهد. و اینجاست که بازاریابی نقش مهمی را ایفا میکند. بخش مارکتینگ باید شرکت را برای این تغییرها آماده کند و به شکارچیان آن (یا همان فروشندگان) کمک کند که بفهمند کجاها باید شکار کنند و مهمات درست را هم در اختیارشان بگذارد.
اگر قرار باشد که بازاریابی فقط مهمات امروز را تهیه کند، چطور قرار است بفهمیم که صنعت ما به کدام سمت حرکت میکند و چگونه باید نسبت به این موضوع واکنش نشان دهیم؟ و به این ترتیب است که رشدِ کسب و کار ما محدود خواهد شد. نیازمند دریافت مشاوره در زمینۀ بازاریابی دیجیتال هستید؟
تجارب گذشته به ما اجازه میدهد تا بتوانیم به شما در زمینه برندینگ و بازاریابی دیجیتال کمک کنیم.
اصلاً قرار نیست که یک نفر مسئولیت هر دو بخش بازاریابی و فروش را به عهده داشته باشد. چرا؟ چون تمرکز بر زمان حال و پیش بردن فروش نیاز به مهارتهایی دارد که چندان با نگاه رو به آینده و مشتریمحور بخش بازاریابی همخوانی ندارند.
بگذارید کمی بیشتر در این مورد توضیح بدهیم:
معمولاً تیم فروش احساس میکند که درک خوبی از مشتریان و نیازهایشان دارد. اما این نگاه آنها کمی با واقعیّت فاصله دارد. چرا؟ چون مشتری همیشه در پسزمینه مکالمات فروش، میتواند تلاش فروشنده برای ترغیب خود را حس کند. در نتیجه، هیچوقت به طور کامل و شفاف در مورد نیازها و خواستهها خود حرف نخواهد زد.
بازاریابی و فروش در کنار هم
برای اینکه یک شرکت واقعاً بتواند رشد داشته باشد، کسی باید از پنجره به بیرون نگاه کند و ببیند که شرکت در آینده باید به چه سمتی حرکت کند. در بسیاری از شرکتها، معمولاً وظیفه این بخش بر گردن مدیر اصلی است و نقش بازاریابی صرفاً همراهی تیم فروش است. اما وقتی که یک شرکت رشد میکند، مدیریت به تنهایی تبدیل به یک شغل دائمی میشود و ممکن است نقش استراتژیک مارکتینگ به فراموشی سپرده شود. یک تحقیق جالب در مورد تاثیر بازاریابی در رشد شرکت
بازاریابی به روش علمی
بگذارید برای اینکه اهمیّت جدا بودن دو بخش بازاریابی و فروش را بهتر درک کنید، نتایج یک تحقیق در این زمینه را با شما به اشتراک بگذاریم. این تحقیق که در اواخر سال ۲۰۱۱ توسط دانشگاه تکزاس آمریکا انجام شد، به بررسی نزدیک به ۲۰۰ مدیر از کسب و کارهای میانۀ بازار در ۲۷ صنعت مختلف پرداخته و نتایج جالبی در این زمینه یافته است.
اینجا قرار است به یکی از نتایج جالب این تحقیق نگاه کنیم: بازاریابی یک نقش کلیدی در رشد شرکتها ایفا میکند. وقتی یک شرکتT در تیم مدیریتی خود از افرادی با تجربه در زمینۀ مارکتینگ بهره میبرد، رشد بیشتری را تجربه خواهد کرد و حتی در تبدیل فرصتها به واقعیّت هم بهتر عمل میکند. به علاوه چنین شرکتی حتی در شناسایی تاثیر روشهای بازاریابی و تبلیغات خود هم مهارت بیشتری دارد و در نتیجه میتواند بازدهی بیشتری از برنامههای مارکتینگ خود داشته باشد. البته این موضوع تا حدی در مورد آن شرکتهایی که هر چند بازاریابان با تجربه ندارند، اما از اصول مارکتینگ پیروی میکنند هم صادق است.
اما با وجود تاثیر بالای بازاریابی در رشد، ۵۹% از شرکتهای مورد بررسی، اصلاً بخشی به اسم بازاریابی در شرکت خود نداشتند.
مد در اصل کلمهای فرانسوی است که البته در انگلیسی هم کاربرد دارد. ریشه اصلی آن به لاتین و شاید قبل از لاتین به رم باستان برمیگردد که از مدگرفته شده است. در ترجمهی مدمیگویند آن چیزی که در جریان و رایج است یا میگویند چیزی که تعلق به روز دارد و جدید است واژه مد در لغتبه معنای سلیقه، اسلوب، روش و شیوه و… به کار میرود و در اصطلاح، عبارت است از روش و طریقهای موقتی که براساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه و سبک زندگی از جمله شکل لباس پوشیدن، نوع آداب پذیرایی و معاشرت و تزیین و معماری خانه و… را تنظیم مینماید. 2
بنابراین، میتوان گفت: مد به تغییر سلیقه ناگهانی و مکرر همه یا بعضی از افراد یک جامعه اطلاق میشود و منجر به گرایش به انجام رفتاری خاص یا مصرف کالای به خصوصی یا در پیش گرفتن سبکی خاص در زندگی میشود.
در بستر زبان فارسی واژه مد معنایی منفی یافته و اگر الگویی رفتاری در میان مردم رواج یابد، از اصطلاح «رسم شدن" یا "باب شدن"استفاده می شود. نگاه متولیان فرهنگی نیز به جز این چند سال اخیر در خصوص مد یکسره منفی بوده است. با این حال مد راهی است برای شکستن قالب های فرهنگی که گاهی به گسترش و توسعه ی آن کمک شایانی می کند. به زعم بری ریچاردز3 در کتاب روانکاوی فرهنگ عامه، مد پدیده ای است که مانند همه پدیده ها ، هم نکات مثبت دارد و هم نکات منفی! اما نکته حائز اهمیت نوع رابطه ای است که با ارزش های جامعه دارد. اگر پدیده ای رایج خلاف ویژگی های فرهنگی جامعه باشد مد شدن ناهنجاری و اگر با آن در تعامل باشد "هنجار" تلقی خواهد شد.
از منظر روان شناسی، گسترش مد ،مد ریشه در یکی از نیازهای آدمی دارد این نیاز »میل به تثبیت« نامیده می شود. ساده ترین جلوه ی این نیاز، تمایلی است که همه ما در به نمایش گذاشتن و خودنمایی بروز می دهیم. میل به تثبیت در واقع با تلاش فرد برای اثبات »فردیت« و شخصیتش همراه است. او برای نیل به مقصود در مرحله نخست سعی می کند الگویی برای خود بیابد. این الگو در وهله اول پدر ، مادر یا برادر و خواهر بزرگتر هستند. اما به مرور این الگوها در جامعه کمرنگ می شوند و او تلاش می کند الگویی برجسته تر برای خود بیابد. این الگو باید الگویی عمومی تر باشد. انتخاب الگویی عمومی از سوی افراد و تلاش برای شبیه سازی ظاهری به این الگو در واقع عامل پیدایش و رواج پدیده مد است
پذیرش مد در یک جامعه مراحل مختلفی دارد. وقتی علاقه به مدی خاص در جامعه به وجود می آید، عده ای به آن روی می آورند، بعد از مدتی این شیوه تبدیل به عادتی رایج و تدریجا - در صورتی که همگانی شود- بخشی از فرهنگ جامعه می شود. نکته ای که اینجا لازم است به آن اشاره شود اینست که مد، صرفا مربوط به موضوعاتی از قبیل پوشش، مدل مو و آرایش افراد نیست. و صرفا به صورتی مقلدانه گسترش یابد، مد می نامیم. در جامعه ما مد بیشتر خود را در موضوعی نشان می دهد که اصطلاحا به آن چشم و هم چشمی می گوئیم. موضوعاتی از قبیل رفتن به کلاس شنا و برنامه هفتگی استخر در یک دهه قبل نوعی مدگرایی محسوب می شد. امروزه هم مواردی از قبیل استفاده زیاد از لغات خارجی در سخن، کلاس های یوگا و هیپنوتیزم، خرید کتاب های روانشناسی، تمرینات بدن سازی، غذاخوردن در رستورانی خاص و سفر به کشور ... ممکن است تبدیل به نوعی مد روز شده باشد. یامثلا کشتن بوفالو برای سفیدپوستان جنبه ی سرگرمی داشت و هرروز به تعداد شکارچیان بوفالو افزوده می شد در حالی که شکارگاه از لاشه بوفالوها پر می شد؛ برای سرخپوستان که احترامی ویژه برای بوفالو قائل بودند، این کشتار قابل فهم نبود!»مثلا در تهران موقعی بود وفا داری زن و مرد بهم خیلی مد بود که اینکه زن به شوهرش یا پسر به دختری خیلی وفا دار بماند مد روز بود یا در دهه دیگری اینکه هرکس بتواند سردیگری رادر عالم رفاقت کلاه بگذارد یعنی استفاده بیشتری بکند مد بود در فرانسه مدبودکه مردها علاوه بر زن و بچه خودشان یک فاسقه هم داشتند اگر مردی فاسقه نداشت یک عیب برایش محسوب می شد یا داستان کچل شدن مردها جدای از بیماری تراخم بر میگردد مدهای کلاه های فرانسویی که بر سرمی گذاشتند وچون هوا به موی سر مردها نمی رسید باعث کچی وکم پشتی وریزش موی سر آنها شد
مد در ایران در حال حاضر بین مردم خصوص بین جوانان طرفداران زیادی دارد اما این چیزی که در کوچه و خیابان دیده میشود به هیچ عنوان نمیتوان آن را مد نامید
اگردر حالی که لباسی رسمی پوشیده اید، سوار بر ماشین زمان شوید و به حدود دویست سال قبل برگردید و چند دقیقه ای در مرکز شهر قدم بزنید، قطعا متوجه نگاه سنگین مردم می شوید! در مرحله اول این به خاطر طرز لباس پوشیدن شما است! از نظر مردم آن دوره، شما فردی متجدد و غربزده محسوب می شوید؛ فردی که به معیارها و ارزش های جامعه اش بی توجه بوده و به جای پوشیدن لباس سنتی سرزمینش، تن به پوشیدن کت و شلوار غربی داده است! احتمالا به زعم آنها، چند سالی طول نخواهد کشید که متوجه اشتباه خود بشوید و وقتی که کت و شلوار از مد افتاد، دوباره به همان کلاه و لباس سنتی خود رجوع کنید.باید از این که ماشین زمان می تواند شما را دوباره به لحظه ی اکنون برگرداند خوشحال باشید. ! هیچ چیز به زیبایی زیستن در اکنون نیست و واژه »مد روز «در واقع تلاشی است برای به روز کردن شیوه های زیستن! توجه به مد، گاهی به عنوان تلاشی برای سازگار شدن با محیط اطراف، برقراری ارتباط و تجلی احساسات شخصی تلقی می شود.
برندینگ یا همان برند سازی یکی از مهمترین ابعاد هر کسبوکاری، کوچک یا بزرگ، خردهفروش یا «بنگاه به بنگاه» (B2B)، است. در بازار رقابتی امروز، استراتژی برند قوی و مؤثر، مزیت عمدهای به شمار میرود. اما برند سازی واقعا چه معنایی دارد و چگونه بر کسبوکار شما اثر میگذارد؟ به زبان ساده، برندِ شما، اعتبار شما در نزد مشتری است. برند به مشتریان شما میگوید که چه انتظاری از محصولات و خدمات شما داشته باشند و اینکه تفاوت آنچه شما ارائه میدهید با آنچه رقبایتان عرضه میکنند، چیست. برندِ شما، برآیندی از شخصیت فعلی شما، شخصیتی که میخواهید باشید و برداشت دیگران از شخصیت شما است. در این مقاله درباره اصول اولیهی برند سازی بیشتر میخوانید.
آیا شما در صنعت خود، یک نوآور تکرو و مستقل هستید یا بازیگری باتجربه و قابل اعتماد؟ آیا محصول شما، محصولی گرانقیمت و با کیفیت بالا است، یا ارزان اما با ارزش بالا؟ شما نمیتوانید در هر دوی این دستهها جا بگیرید؛ همانطور که نمیتوانید خواستهی همهی مردم را برآورده کنید! شخصیت شما و کسبوکارتان بر اساس اینکه مشتریان هدفتان از شما چه میخواهند، شکل میگیرد. لوگو (نشان تجاری)، بنیان و پایهی برند شما را تشکیل میدهد. سایت اینترنتی، بستهبندی و ابزارهای تبلیغاتی، که همگی باید مکمل و یکپارچه با لوگوی شما باشند، همگی منتقلکنندهی برند شما هستند. استراتژی برند و ارزش آن
استراتژی برند یعنی تعیین اینکه چه چیز را، چگونه، در کجا، و به چه کسی ارائه میکنید؛ به عبارت دیگر یعنی برنامهی شما برای انتقال پیام برندتان. جایی که تبلیغات خود را ارائه میکنید، کانالهای توزیع، آنچه در قالب کلمات و تصاویر منتشر میکنید، همگی بخشی از استراتژی برند هستند. برند سازی استراتژیک به شکلی پایدار، منجر به شکلگیری یک برند قدرتمند میشود که به معنای ارزش افزودهی بیشترِ محصولات و خدمات کسبوکار شما است که به شما امکان میدهد در مقایسه با موارد مشابه موجود، قیمت بالاتری برای محصولات و خدمات خود در نظر بگیرید. کوکاکولا در مقابل سایر نوشابههای رایج مثالی روشن در این باره است. چون کوکاکولا یک برند قدرتمند است، قیمت بالاتری برای محصولاتش تعیین میکند؛ مردم هم حاضرند این قیمت را بپردازند.
ارزش افزودهای که ارزش ویژهی برند با خود به همراه دارد، معمولا ناشی از باور به کیفیت برتر و دلبستگیهای احساسی است. مثلا نایکی (Nike) با پیوند دادن محصولاتش به ستارگان ورزشی، انتظار دارد مشتریانش تعلقات احساسی خود را نسبت به ستارگان با خرید محصولات نایکی ارضا کنند. طرح و شکل کفشهای نایکی تنها دلیل به فروش رفتن آنها نیست. مقاله مرتبط: ۸ نکته که به شما کمک میکند صاحب یک برند فوقالعاده شوید تعریف برند
تعریف برند مانند سفری است که در طی آن کسبوکارتان را کشف میکنید. این کار ممکن است دشوار، زمانبر و ناخوشایند باشد. در این مسیر، لازم است دستکم برای پرسشهای زیر پاسخی مناسب بیابید:
مأموریت کسبوکار شما چیست؟ محصول یا خدمت شما چه ویژگیها و مزیتهایی دارد؟ در حال حاضر، مشتریان شما چه نظری دربارهی کسبوکار شما دارند؟ تمایل دارید از طریق چه ویژگیهایی مشتریان و کسبوکارتان را به هم پیوند دهید؟
تحقیق کنید. از نیازها، عادات و خواستههای مشتریان فعلی و بالقوهی خود آگاه شوید. به آنچه گمان میکنید که میدانید اتکّا نکنید؛ بلکه مطمئن شوید.
برند سازی
از آنجا که برند سازی و توسعهی استراتژی برند ممکن است پیچیده باشد، حتما از تخصص و دانش مؤسسات ارائهدهندهی مشاوره در زمینه برند سازی بهره ببرید. پس از اینکه برندتان را تعریف کردید، چگونه باید آن را به دیگران معرفی کنید؟ به توصیههای سادهی زیر که آزمون خود را پس دادهاند، توجه کنید. یک لوگوی مناسب انتخاب کنید. لوگوی خود را در معرض دید همگان قرار دهید.
پیام برند خود را مشخص کنید. پیامهای کلیدی که میخواهید به دیگران منتقل کنید، کدامند؟ همهی کارکنان باید از ویژگیهای برند شما آگاه باشند. برند باید یکپارچه باشد. مفهوم برند شما باید در همهی ابعاد کسبوکارتان جاری باشد، در طرز پاسخ دادن به تلفنها، در طرز لباس پوشیدن شما و کارکنانتان و امضای نامهها و در همه چیز. برای کسبوکارتان «لحنی» در نظر بگیرید که بازتابی از برندتان باشد. این لحن باید در تمامی ارتباطات نوشتاری و تصویرسازیها، آنلاین یا غیر آنلاین، به کار گرفته شود. اگر برند شما حسی دوستانه القا میکند، لحن شما باید محاورهای باشد. اگر برندتان شیک و مجلسی است، کمی رسمیتر باشید. برای اینکه فرآیند برند سازی را بهتر انجام دهید، سعی کنید شعار تبلیغاتی داشته باشید. یک شعار بهیادماندنی، پرمعنا و کوتاه تهیه کنید که نشاندهندهی ماهیت برند شما باشد. برای ابزارهای بازاریابی خود، قالب و استانداردهایی مطابق با برندتان طراحی کنید. در همهی ابزار و روشها باید طرح، رنگ، لوگو، شکل و احساس یکسانی وجود داشته باشد. لزومی ندارد تجملاتی باشید، فقط ثابتقدم باشید و این رویه را حفظ کنید. صادق باشید. اگر آنچه برندتان وعده میدهد را ارائه ندهید، مشتریان نه تنها شما را به دیگران توصیه نمیکنند بلکه خودشان هم دیگر به شما رجوع نخواهند کرد.
برای برند سازی هر چه بهتر ثبات داشته باشید. این نکته را به عنوان آخرین توصیه عنوان کردم زیرا همهی نکات پیشین را در بر میگیرد. این مهمترین توصیهای است که به شما میکنم. اگر نتوانید با ثبات و پیوسته این مسیر را ادامه دهید، همهی تلاشهای شما در تعریف و تثبیت برندتان بینتیجه خواهد بود.
جامعه یعنی :مجموعهای از افراد انسانی که با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند ، جامعه را تشکیل میدهند.
زندگی دسته جمعی این نیست که گروهی از انسانها در کنار یکدیگر و در یک منطقه زیست کنند و از یک آب و هوا و یک نوع مواد غذایی استفاده نمایند . درختان یک باغ نیز در کنار یکدیگر زیست میکنند و از یک آب و هوا و یک نوع مواد غذایی استفاده مینمایند ،همچنانکه آهوان یک گله نیز با هم میچرند و با هم میخرامند و با هم نقل مکان میکنند . اما نه درختان و نه آهوان هیچ کدام زندگی اجتماعی ندارند و جامعه تشکیل نمیدهند .
زندگی انسان که اجتماعی است به معنی این است که ( ماهیت جتماعی)دارد : از طرفی نیازها ، بهرهها و برخورداریها ، کارها و تعالیتها ماهیت اجتماعی دارد و جز با تقسیم کارها و تقسیم بهرهها و تقسیم رفع نیازمندیها در داخل یک سلسله سنن و نظامات میسر نیست ، از طرف دیگر نوعی اندیشهها ، ایدهها ، خلق و خویها بر عموم حکومت میکند که به آنها وحدت و یگانگی میبخشد ، و به تعبیر دیگر ، جامعه عبارت است از مجموعهای از انسانها که در جبر یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیدهها و ایدهها و آرمانها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگی مشترک غوطهورند .
نیازهای مشترک اجتماعی و روابط ویژه زندگی انسانی ، انسانها را آنچنان به یکدیگر پیوند میزند و زندگی را آنچنان وحدت میبخشد که افراد را در حکم مسافرانی قرار میدهد که در یک اتومبیل و یا یک هواپیما یا یک کشتی سوارند و به سوی مقصدی در حرکتاند و همه با هم به منزل میرسند و یا همه با هم از رفتن میمانند و همه با هم دچار خطر میگردند و سرنوشت یگانهای پیدا میکنند .
چه زیبا مثلی آورد رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم آنجا که فلسفه امر به معروف و نهی از منکر را بیان میکرد :
" گروهی از مردم در یک کشتی سوار شدند و کشتی سینه دریا را میشکافت و میرفت . هر یک از مسافران در جایگاه مخصوص خود نشسته بود . یکی از مسافران به عذر اینکه اینجا که نشستهام جایگاه خودم است و تنها به خودم تعلق دارد ، با وسیلهای که در اختیار داشت به سوراخ کردن همان نقطه پرداخت . اگر سایر مسافران همانجا دست او را گرفته و مانع میشدند ، غرق نمیشدند و مانع غرق شدن آن بیچاره نیز میشدند " .